اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران

ساخت وبلاگ
دورفیقنویسنده: لئو نیکلایوویچ تولستویاز داستان های کشور روسیهمترجم: سهراب عسکریچاپ شده در هفته نامه ویرنامه، خرداد1399دو رفیق در جنگلی گردش می کردند. ناگهان سر و کلۀ خرسی بر سر راه شان پیدا شد. یکی از آن ها سریع از درختی که در آن حوالی بود، بالا رفت و مخفی شد. دیگری در جاده باقی ماند. چاره ای نداشت، جز اینکه خود را برزمین بیاندازد و به مردن بزند. خرس به او  نزدیک شد، او را بوئید. مردی که بر روی زمین دراز کشیده بود، نفس خود را در سینه حبس کرد. خرس صورت او را بوئید، تصور کرد که او مرده است و از او دور شد. وقتی خرس رفت، مردی که روی درخت نشسته بود، از آن پائین آمد و خندان از رفیق خود پرسید: ـ خوب، خرس زیر گوش تو چه گفت؟                                                                                      ـ او به من گفت، با کسانی که هنگام خطر و بدبختی تو را تنها من گذارند و رفیق نیمه راه هستند، دوستی نکن.  اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:29

مرغ ماهیخوار، ماهیان و خرچنگ نویسنده: لئو نیکلایوویچ تولستوی از داستان های کشور روسیه مترجم: سهراب عسکری چاپ شده در هفته نامه ویرنامه، خرداد1399  در آبگیری مرغ ماهیخوار پیری زندگی می کرد و دیگر نیرو و قدرت ماهیگیری برایش باقی نمانده بود. او به فکر فرو رفت که چطور روزگار خود را بگذراند. ناگهان نقشه ای به مغزش خطورکرد. او به ماهیان گفت:    ـ اِی ماهیان، شما نمی دانید که چه فاجعۀ بزرگی در انتظار شماست؛ من از مردم شنیدم که آن ها می خواهند راه آبگیر را باز کنند و همۀ شما را صید کنند. من پشت آن کوه ها آبگیر خوبی سراغ دارم. در حالی که پیرم و پروازکردن برایم مشکل است، حاضرم به شما کمک کنم.                                                                ماهیان از مرغ ماهیخوار خواهش و تمنا کردند تا به آن ها کمک کند. مرغ ماهیخوار گفت:                          ـ خیلی خوب، بخاطر شما هم که شده، سعی می کنم همۀ شما را به آن آبگیر ببرم. فقط همه را یک دفعه نمی توانم، بلکه یکی یکی می برم.                      &n اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:29

آریانپور برگزار می کند:

دوره های آنلاین زبان روسی

دکتر تارا احمدی☆
"دکتری متد و روش آموزش زبان روسی"

☎️تلفن مشاوره:۲۲۰۴۵۷۵۷(۰۲۱)

اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...

ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:29

سه خرسنویسنده: لِف نیکُلایویچ تولستویاز داستان های کشور روسیهترجمه از روسی به فارسی: فریبا صفرپورچاپ شده در ماهنامه سروش کودکان،آبان ماه 1399شماره:344دختربچه ای از خانه به جنگل رفت. او در جنگل گم شد و شروع به جستجوی راه خانه کرد، ولی پیدایش نکرد و همینطور که در جنگل می رفت، به خانه ای رسید.در خانه باز بود؛او از دم در نگاهی به درون خانه انداخت و دید که در خانه کسی نیست و وارد آن شد. در این خانه سه خرس زندگی می کردند. یکی از خرس ها پدر خانواده بود که نامش میخائیل ایوانوویچ بود. پدر خرسی بزرگ و پشمالو بود. خرس دیگر مادر خانواده بود. او کمی کوچکتر بود و نامش ناستاسیا پیتروونا بود. سومی بچه خرس کوچولویی بود که نامش میشوتکا بود. خرس ها در خانه نبودند. آن ها برای گردش به جنگل رفته بودند.خانه خرس ها دو اتاق داشت: یکی اتاق ناهار خوری و دیگری اتاق خواب. دختر کوچولو وارد اتاق ناهار خوری شد و روی میز سه کاسه آش شوربا دید. کاسه اولی بزرگ و برای میخائیل ایوانوویچ بود. دومین کاسه کمی کوچکتر و برای ناستاسیا پیتروونا بود. سومی، کاسه آبی رنگ کوچکی برای میشوتکا بود. در کنار هر کاسه یک قاشق قرار داشت: بزرگ ، متوسط و کوچک.دخترک بزرگترین قاشق را برداشت و از کاسه بزرگ آش خورد؛ بعد قاشق متوسط را برداشت و از کاسه متوسط خورد؛ بعد قاشق کوچک را برداشت و از کاسه آبی رنگ کوچک، آش شوربا میشوتکا را که به نظرش خوشمزه تر از همه بود را خورد.دختر کوچولو خواست بنشیند و استراحت کند. در کنار میز سه تا صندلی دید. یکی بزرگ و برای میخائیل ایوانوویچ بود، دیگری کوچکتر و برای ناستاسیاپیتروونا بود و سومی کوچک و با بالشتی آبی رنگ کوچک و برای میشوتکا. او از صندلی بزرگ بالا رفت و افتاد، سپس روی صندلی متوسط نشست و روی آن احس اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 112 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 19:47

لیپونیوشکانویسنده: لِف نیکُلایویچ تولستویاز داستان های کشور روسیهترجمه از روسی به فارسی: فریبا صفرپورچاپ شده در ماهنامه سروش کودکان،آذر ماه 1399شماره:345پیرمردی با پیرزنی زندگی می کرد.آن ها بچه نداشتند.روزی پیرمرد برای شخم زدن زمین به مزرعه رفت و پیرزن در خانه ماند تا نان بپزد. پیرزن همانطور که نان ها را می پخت با خودش گفت:اگر ما پسری داشتیم، الان نان ها را به مزرعه برای پدرش می برد؛ ولی حالا من با کی این نان را به مزرعه بفرستم؟ناگهان از میان پنبه ها پسربچه کوچکی بیرون پرید و گفت:سلام مادرجان!پیرزن با تعجب پرسید:تو از کجا پیدایت شد پسرم، اسمت چیست؟پسر کوچولو جواب داد:مادرجان ، تو پنبه ها را زدی و زیر یک تخته چوبی گذاشتی، من همان جا به دنیا آمدم. اسمم هم لیپونیوشکا است. مادرجان نان را به من بده تا برای پدرجان ببرم.پیرزن پرسید:لیپونیوشکا،مگر تو می توانی نان را ببری؟می برم مادرجان...پیرزن نان را در بقچه ای پیچید و به پسربچه داد. لیپونیوشکا بقچه را گرفت و به طرف مزرعه دوید.در مزرعه سرراهش بوته ای قرار داشت، لیپونیوشکا فریاد زد:پدرجان، پدرجان، من را از روی بوته رد کن! من برایت نان آوردم.پیرمرد از آن طرف مزرعه شنید که کسی او را صدا می زند، به آنجا رفت و در مقابل اش پسربچه ای را دید، او را از روی بوته رد کرد و گفت:پسرم ، تو از کجا پیدایت شد؟پسربچه گفت:پدرجان ، من در میان پنبه ها به دنیا آمدم و برای تو نان آوردم.پیرمرد نشست و صبحانه بخورد. پسرک به او گفت:پدرجان، اجازه بده من زمین را شخم بزنم.ولی پیرمرد گفت:تو زورت به شخم زدن نمی رسد.ولی لیپونیوشکا گاوآهن را گرفت و مشغول شخم زدن زمین شد. او شخم می زد و ترانه می خواند.از آن نزدیکی ارباب روستا رد می شد و دید که پیرمرد نشسته و صبحانه می اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 101 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 19:47

دو برادرنویسنده: لِف تالستوی از داستان های کشور روسیهترجمه از روسی به فارسی: فریبا صفرپورچاپ شده در ماهنامه سروش کودکان،بهمن ماه 1399شماره:347   دو برادر با هم سفر می کردند. ظهر آن‌ها برای استراحت در جنگل دراز کشیدند. وقتی از خواب بیدار شدند، دیدند در کنارشان تخته سنگی قرار دارد که بر روی آن چیزی نوشته شده است. دو برادر مشغول خواندن شدند و روی سنگ نوشته بود:کسی که این سنگ را پیدا کند، باید مستقیم به سمت طلوع آفتاب در جنگل برود. در جنگل رودخانه ای هست که باید از این رودخانه شناکنان به سمت دیگر آن برود. خرس ماده ای را با توله خرس هایش می بینی: توله خرس ها را از مادرشان بگیر و بدون آنکه به پشت سر نگاه کنی، مستقیم به سمت کوه بدو. بالای کوه خانه ای را می بینی، به خانه برو و در آنجا خوشبختی را پیدا می کنی.برادرها آن چه را که نوشته شده بود ، خواندند و برادر کوچک گفت: بیا باهم برویم. شاید بتوانیم با شنا از این رودخانه بگذریم، توله خرس ها را تا خانه برسانیم و با هم خوشبختی را پیدا کنیم.آن وقت برادر بزرگ گفت: من به خاطر توله خرس ها به جنگل نمی روم و به تو هم پیشنهاد نمی کنم. مورد اول: هیچ کس نمی داند که آنچه که بر روی این سنگ نوشته شده، حقیقت دارد یا نه، احتمال دارد همه این نوشته فقط برای خنده باشد. شاید هم ما از آن سر در نیاورده باشیم. مورد دوم: اگر این نوشته حقیقت داشته باشد، ما به جنگل می رویم، شب فرا می رسد، ما راه رودخانه را پیدا نمی کنیم و راه را گم می کنیم. اگر هم رودخانه را پیدا کنیم، چطور می توانیم از آن شناکنان بگذریم؟ ممکن است رودخانه تند و وسیع باشد. مورد سوم: اگر هم شناکنان از رودخانه بگذریم، آیا جداکردن توله خرس ها از مادرشان کار آسانی است؟ خرس ماده ما را ت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 108 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 19:47

●مرکز زبان آریانپور

●سمینار رایگان مهاجرت و تحصیل آسان در روسیه

●با معرفی 《دکتر تارا احمدی》

●در رشته های پزشکی و غیر پزشکی

●با قابلیت انتقال به دانشگاه های داخل ایران

●دوشنبه ۹ دی ماه

●ساعت ۱۷ الی ۱۹

●با حضور دکتر حمیدرضا بیات از مسکو

●تلفن جهت رزرو: ۲۲۰۴۵۷۵۷-۰۲۱ خرسند

 

اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 175 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 1:47

دو بازرگاننویسنده: لئو نیکلایوویچ تولستویاز داستان های کشور روسیهمترجم: سهراب عسکریچاپ شده در نشریه بادبان ،پاییز 1398 در شهری دو بازرگان، یکی فقیر و دیگری ثروتمند زندگی می کردند. روزی بازرگان فقیر قص اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 155 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 1:47

بسمه تعالی   جبرئیل نجفی به عنوان نخستین سفیر ایرانی زبان روسی در همایش علمی اوراسیا انتخاب شد.   در جهان امروز بالغ بر ۷ هزار زبان مجزا از یکدیگر وجود دارد اما به طور گسترده تنها از ۸ زبان از جمله رو اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 16:18

بسمه تعالی   بومی سازی آموزش زبان روسی در ایران   یادداشت : جبرئیل نجفی، مترجم و محقق زبان روسی   زبان روسی از نظر تعداد افرادی که زبان مادریشان زبان روسی است هشتمین زبان دنیا است. حدود ۱۵۰ میلیون نفر در جهان، زبان مادریشان روسی است ولی چیزی در حدود ۲۵۰ میلیون نفر در دنیا به این زبان صحبت می‌کنند. روسی زبان غالب منطقه اوراسیاست و همچنین، در میان زبان‌های اسلاوی، بیش‌ترین تعداد گویش‌ور را داراست. ب اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید

برچسب : بومی,سازی,آموزش,زبان,روسی,ایران, نویسنده : azadrus بازدید : 192 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 1:40